Wednesday, August 27, 2003
زماني كه مردم
مرا با گيتارم در خاك كنيد
زير شن ها .
زماني كه مردم
مرا در خاك كنيد
ميان درختان ليمو
و بوته هاي نعناع.
زماني كه مردم
مرا در خاك كنيد
اگر مي خواهيد
در باد نمائي.
زماني كه مردم !
(لوركا)

هاها!! زماني كه مردم!!
زماني كه مردم هر كاري دلتان خواست بكنيد ! who cares?!
Subscribe in a reader
Monday, August 25, 2003
اينو يه بچه 11 ساله براي خدا نوشته : (قابل توجه بعضي ها !!!)
Dear God ,
My dad thinks he is you . Please straighten him out.

خداي عزيز ،
پدرم فكر مي كند كه توست ، لطفآ او را به راه راست هدايت كن .


و اينم به نظرم جالب بود :

خداي عزيز ،
اگه فكر مي كني راه رفتن عيسي روي آب خيلي باحال بوده ، پس اگه اسكي روي آب منو ببيني چي ميگي؟ (!!!!!!!!!!!)

(نوشته هاي بچه ها _ديويد هلر)
Subscribe in a reader
Sunday, August 24, 2003
هيچ به نياكانت انديشيده اي؟!
نه نياكاني كه نسلي چند پيش از ما "هستم " را تجربه كردند .نه آنها كه چهلستون را ساختند و نه حتي آنانكه همدوش آهنگر ، درفش كاوه را جاودان ساختند.
نياكاني كه در غار ها زندگي كردند. نياكاني كه نه بخاطر آرمانهاي والاي بشري _چنانكه در گوشمان خوانده اند _ زيستند ، نه بخاطر ارزشهاي متعالي انساني و نه حتي به بهانه انتظار عشق نايافته.
نياكاني كه زيستند به خاطر زندگي . فارغ از تكلف بود و نبود اجسام پيرامون . دروغ نگفتند زيرا انگيزه اي نداشتند. دزدي نكردند چون " مال من " مفهومي نداشت. خود را رياكارانه " دوست " نناميدند و حرمت واژه را لگد مال نكردند . حيات موجودي را تصاحب نكردند جز از سر نياز و براي "نخستين " بار ، "انسان " بودند.
آنقدر رها ،
آنقدر صادق ،
آنقدر مستقل از تكلف روابط ،
و آنقدر بي نياز از حكومت كلمات .
آيا ايمان آن انسان نخستين ، هنگامي كه در سايه روشن غار ، سر در برابر بت دست ساز خويش فرود آورده بود بيش از ايمان تو هنگام نماز ديروز نبوده است؟ آيا او شريف تر از مني نبوده است كه گوهر حياتم را به هر گونه رذالت آلوده ام؟
چرا نبايد مانند آنها باشم؟چه چيز مرا از پذيرش فطرت به وديعه نهاده ام باز مي دارد؟ آيا اينگونه خوشبخت تر نخواهم بود؟
مني كه هنوز راز آفرينشم با راز آفرينش پدرانم يگانه است چرا مانند آنها نباشم؟
مني كه زاده شدم چنانكه بسيار پيش از اين ، كودكي در گرماي كسالت بار يك بعدازظهر تابستاني ، زير سايه درختان يك جنگل متولد شد ، چرا مانند آنها نباشم؟
نخند ! نگو : " خب باش!!! "
زيرا نمي توانم و تو نيز نمي تواني.
Subscribe in a reader
Saturday, August 23, 2003
ولاديمير ماياكوفسكي :
امروز بيكارم
نه كار عشق دارم
نه كار سياست
آزاد آزادم.


(منم همينطور!!!!!!!!! )
Subscribe in a reader
Wednesday, August 20, 2003
دفعه پيش نوشته بودم كه از كامپيوترم خوشم مي آ د و از اين حرفا، مثه اينكه واسه بعضيا يه سوتفاهمايي پيش اومده بنابر اين فكرميكنم لازمه توضيح بدم كه اصولآ رابطه برقرار كردن با اشيا (و بطور كلي موجوداتي غير از انسانها)خيلي راحتتر از رابطه با آدماس.يه دليلش اين ميتونه باشه كه ما معمولآ براي ارتباطي كه با آدمها داريم از يه سري الگوي خاص كه از بچگي همرامونه استفاده ميكنيم و اگه طرف مقابل الگوي متفاوتي داشته باشه يا همين الگو رو كاملآ درست اجرا نكنه خواه ناخواه رابطه مون يا از بين ميره يا منحرف ميشه و خلاصه به هدفمون از اين رابطه نميرسيم. ضمن اينكه رابطه دو تا آدم حاصل ذهنيات دو نفر هست يعني مستلزم اينه كه 2 نفر با هم تعامل داشته باشن تا رابطه سير طبيعي خودشو طي كنه و اگه اين رابطه از نوع عاطفي باشه ، علاوه بر تعامل فيزيكي و زباني به تعامل روحي هم نياز داره.
بنابراين مي بينين كه براي يه رابطه انساني (حتي از نوع ساده ش)نكات زيادي بايد رعايت بشه.نمونه ش اينكه اگه شما به يه آدمي كه تازه ميخواين باهاش آشنا بشين سلام كنين و اون جواب نده و در مقابل تلاش هاي بعدي شما هم ، عكس العملي مناسب و طبق الگوي ذهني تون نشون نده ( مثلآ در جواب لبخندتون لبخند نزنه) شمام ديگه سعي نمي كنين كه اين رابطه برقرار بشه( مگه اينكه دليل محكمي براي تلاش بيشتر داشته باشين!!!!)
والبته نيازي به گفتن نداره كه ارتباطي كه با اشيا برقرار ميكنيم الگوي ذهني چندان محكمي نداره و كاملآ هم يكطرفه هست يعني اگه شما صبح تا شب با ديوار اتاقتون حرف بزنين ، براش شعر بخونين ، يا حتي واسه ش گل بخرين (!!!!) بازم انتظار ندارين كه حتي يه ترك بهش اضافه بشه و به لحاظ روحي هم احساس مي كنين كه رابطه قابل قبولي دارين (!!!!)در حاليكه اگه طرفتون يه آدم بود ازش كلي انتظارات مختلف داشتين و تازه از هر حركتش هم يه جور برداشت ميكردين.
و در تائيد حرف بابك عزيز كه كامنت گذاشته بود بگم كه وقتي بعضي آدما به بندازه يه پنتيوم 2 كه هيچي ، به اندازه يه ماشين حساب شعور ندارن ، چه اصراري هست كه باهاشون رابطه داشته باشيم؟!
در آخر هم اينكه : من كه عاشق كامپيوترم نشدم كه اينطوري گير ميديد ، فقط يه ذره ازش خوشم مي آد همين! ( يعني واقعآ براي شما كامپيوتري كه بهش عادت دارين با كامپيوتراي ديگه فرق نداره؟!)
( اگه فكر ميكنين من ديوونه م بگم كه : تازه اينا كه چيزي نيست من يه دوست دارم كه با "لباساش" دوسته و حتي وقتي باهاشون قهر ميكنه تا چند وقت نميپوشدشون!!!!!!!!!!!!!!!)

Subscribe in a reader
Monday, August 18, 2003
إإإ ! اينجا كجاست ؟! من كيم؟! فونتا چرا اينجوري شدن؟!
Subscribe in a reader
آ خييييييييييييش!
بالاخره تونستم on بشم .اونم از توو خوونه و با كامپيوتر اسقاط دوست داشتني خودم.هيچ فكر نمي كردم كه اينقد برام اهميت داشته باشه ، اصلآ انگار كامپيوتر خود ادم يه صميميت خاصي داره كه كامپيوتر هاي ديگه ندارن ، كامپيوتراي غريبه فقط يه دستگاهن مثه دستگاههاي ديگه ، مث تلفن ، تلويزيون ، ماهواره و ..... ولي كامپيوتري كه آدم بهش عادت ميكنه انگار يه جورايي زنده س و با آدم ارتباط بر قرار ميكنه . آدمو ياد ميل ها و off هايي ميندازه كه ازشون خاطره داره .با يه favorites آشنا. اصلآ انگار يه جورايي با آدم دوست ميشه.(جدآ به خودم تبريك ميگم كه با 20 سال سن با يه كامپيوتر ارتباط عاطفي بر قرار كردم!!!!!!!!)
اما واقعآ بعضي وقتا يه اتفاقايي ميفته كه اولش حرص آدمو در مياره ولي بعد كه عادي شد تازه معلوم ميشه كه جالب هم ميتونسته باشه.فكرشو بكنين آدم 6 تا خط تلفن داشته باشه اونوقت به خاطر يه اشتباه احمقانه از هيچ كدوم نتونه استفاده كنه! آي حرص آدم در مي آد!
همين جا جا داره تشكر كنم از آقاي اديسون كه برق رو اختراع كردن و آقاي پاسكال اينا كه كامپيتر و اختراع كردن ، همين طور از بيل عزيز به خاطر windows و مخلفاتش واز ساير عزيزاني كه نعمت بينظير internet رو براي ما فراهم كردن ، و در پايان براي شادي روح مرحوم گراهام بل كه تلفنو اختراع كرد صلوات بلند ختم كنيد.
Subscribe in a reader

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر